دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 8 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 14 |
تاریخ از دیدگاه قرآن
کلمه"تاریخ"بر وزن"تعریف"مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمانپدید آمدن آن است، و اصطلاحا به معناى باستانشناسى و طبقات الارض نیز استعمال مىشود، و گفتار ما در معناى لغوى آن یعنى تاریخ نقلى است و تاریخ نقلى عبارت است از ضبطحوادث کلى و جزئى، و نیز نقل آن و گفتگو پیرامون آن.
باید دانست که بشر از قدیمترین عهد زندگى و زمان وجودش در زمین به ضبط حوادثاهمیت مىداده، و تا آنجا که ما مىدانیم در هر عصرى از اعصار عدهاى دیگر همیا به ذهن مىسپردهاند، و یا یادداشت نموده و یا کتاب تالیف مىکردهاند، و عدهاى دیگر همآنچه را که آنان ضبط کرده بودند دستبه دست مىگرداندند، و پیوسته انسان در جهاتمختلف زندگى خود از تاریخ استفاده مىکرده، یا در طرز تشکیل اجتماع از تاریخ الگو برمىگزیده، و یا از سرگذشت گذشتگان عبرت مىگرفته، و یا داستانسرائى مىکرده، و یا با نقل آن شوخى و تفریح مىکرده، و یا در مسائل سیاسى، اقتصادى، صنعتى و یا غیر آن مورداستفاده قرار مىدادهاند.
لیکن فن تاریخ با این همه شرافت و منافع که دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده، واز این به بعد هم خواهد بود، و این دو عامل تاریخ را از صحت طبع، و صدق بیان به سوى باطلو دروغ منحرف کرده است.
دو عامل مهم همواره در فن تاریخ دخالت کرده و موجب فساد و بى اعتباری آن گشتهاند
عامل اول: حکومتهاى خودکامهاى بوده که به حکم خودکامگى و داشتن قوه وقدرت، هر چیزى که به نفعش تمام مىشد، اشاعه مىداده است، (هر چند دروغ محضمىبود)و هر چه را که به ضررش تمام مىشده، با اعمال قدرت، جلوى اشاعه آن را مىگرفتهاست، (هر چند که صدق محض مىبود)و یا آن را به صورتى اشاعه مىداد که باز به نفعشتمام شود، و این چیزى نیست که کسى در آن تردید داشته باشد(اصلا اقتضاى خودکامگىهمین است و همواره به چشم خود مىبینیم)که اینگونه حکومتها باطل و دروغ را به لباسحق و صدق در مىآورند، و به خورد مردم مىدهند علتش هم این است که انسان چه فرد فردشو چه مجتمعش، بر این فطرت مفطور شده و به هر جور که ممکن باشد منافع را به سوى خود جلبنموده، و ضررها را از خود دفع مىکند، و کسى که کمترین شعورى داشته باشد و بتواند اوضاعحاضر عصر خود را درک نموده و در تاریخ امتهاى گذشته و حتى امتهاى خیلى دور نظربیفکند، این حقیقت را مىبیند.
عامل دوم: متهم بودن بینندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاریخى، و نیز آنکسانى است که از ایشان نقل مىکنند، و یا در کتاب خود مىآورند، و چون ما مىدانیم کهاین دو طایفه، خالى از احساسات باطنى و یا تعصبهاى قومى نیستند، و در آنچه که تحملمىکنند و یا در باره آن داورى مىنمایند حب و بغض و یا تعصبهاى درونى را دخالتمىدهند، براى اینکه حاملین اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اینکه حکومت در اعصار ایشانحکومت دین بوده، و قهرا خود آنان متدین به یکى از ادیان و مذاهب بودهاند، و احساساتمذهبى و تعصبات قومى در ایشان شدید بوده، قهرا اخبار تاریخى آنان از آن جهت که یکحدى از آن به احکام دین بر مىخورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است.
همچنانکه امروزه به چشم خود مىبینیم احساسات و تعصبهاى شدیدى که مردم مادى نسبتبه آزادى در شهوات و هواهاى نفسانى و علیه دین و عقل دارند باعثشده که خبرنگاران امروزآن تعصبها را در اخبارى که مىدهند و یا مىنویسند دخالت دهند، همانطور که گذشتگاندر آنچه ضبط کرده و نقل نمودهاند، دخالت دادهاند.
کلمه"تاریخ"بر وزن"تعریف"مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمانپدید آمدن آن است، و اصطلاحا به معناى باستانشناسى و طبقات الارض نیز استعمال مىشود، و گفتار ما در معناى لغوى آن یعنى تاریخ نقلى است و تاریخ نقلى عبارت است از ضبطحوادث کلى و جزئى، و نیز نقل آن و گفتگو پیرامون آن.
باید دانست که بشر از قدیمترین عهد زندگى و زمان وجودش در زمین به ضبط حوادثاهمیت مىداده، و تا آنجا که ما مىدانیم در هر عصرى از اعصار عدهاى دیگر همیا به ذهن مىسپردهاند، و یا یادداشت نموده و یا کتاب تالیف مىکردهاند، و عدهاى دیگر همآنچه را که آنان ضبط کرده بودند دستبه دست مىگرداندند، و پیوسته انسان در جهاتمختلف زندگى خود از تاریخ استفاده مىکرده، یا در طرز تشکیل اجتماع از تاریخ الگو برمىگزیده، و یا از سرگذشت گذشتگان عبرت مىگرفته، و یا داستانسرائى مىکرده، و یا با نقل آن شوخى و تفریح مىکرده، و یا در مسائل سیاسى، اقتصادى، صنعتى و یا غیر آن مورداستفاده قرار مىدادهاند.
لیکن فن تاریخ با این همه شرافت و منافع که دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده، واز این به بعد هم خواهد بود، و این دو عامل تاریخ را از صحت طبع، و صدق بیان به سوى باطلو دروغ منحرف کرده است.
دو عامل مهم همواره در فن تاریخ دخالت کرده و موجب فساد و بى اعتباری آن گشتهاند
عامل اول: حکومتهاى خودکامهاى بوده که به حکم خودکامگى و داشتن قوه وقدرت، هر چیزى که به نفعش تمام مىشد، اشاعه مىداده است، (هر چند دروغ محضمىبود)و هر چه را که به ضررش تمام مىشده، با اعمال قدرت، جلوى اشاعه آن را مىگرفتهاست، (هر چند که صدق محض مىبود)و یا آن را به صورتى اشاعه مىداد که باز به نفعشتمام شود، و این چیزى نیست که کسى در آن تردید داشته باشد(اصلا اقتضاى خودکامگىهمین است و همواره به چشم خود مىبینیم)که اینگونه حکومتها باطل و دروغ را به لباسحق و صدق در مىآورند، و به خورد مردم مىدهند علتش هم این است که انسان چه فرد فردشو چه مجتمعش، بر این فطرت مفطور شده و به هر جور که ممکن باشد منافع را به سوى خود جلبنموده، و ضررها را از خود دفع مىکند، و کسى که کمترین شعورى داشته باشد و بتواند اوضاعحاضر عصر خود را درک نموده و در تاریخ امتهاى گذشته و حتى امتهاى خیلى دور نظربیفکند، این حقیقت را مىبیند.
عامل دوم: متهم بودن بینندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاریخى، و نیز آنکسانى است که از ایشان نقل مىکنند، و یا در کتاب خود مىآورند، و چون ما مىدانیم کهاین دو طایفه، خالى از احساسات باطنى و یا تعصبهاى قومى نیستند، و در آنچه که تحملمىکنند و یا در باره آن داورى مىنمایند حب و بغض و یا تعصبهاى درونى را دخالتمىدهند، براى اینکه حاملین اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اینکه حکومت در اعصار ایشانحکومت دین بوده، و قهرا خود آنان متدین به یکى از ادیان و مذاهب بودهاند، و احساساتمذهبى و تعصبات قومى در ایشان شدید بوده، قهرا اخبار تاریخى آنان از آن جهت که یکحدى از آن به احکام دین بر مىخورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است.
دسته بندی | پاورپوینت |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 1730 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 86 |
پاورپوینت 86 اسلایدی در مورد فیزیولوژی بافت عضله قابل ارائه به عنوان سمینار های کلاسی
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 31 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 27 |
آیه 1و2
آیه 3و4
آیه 5و6
آیه 7و8
آیه 9و10
آیه 11و12
آیه 13و14
آیه 15و16
آیه 17و18
آیه 19و20
آیه 21و22
آیه 23و24
آیه 25و26
آیه 27و28
آیه 29و30
آیه 30و31
منبع : تفسیر نمونه اثر استاد مکارم شیرازی
تفسیر سوره ی دهر ( انسان )
این سوره در مدینه نازل شده و 31 آیه دارد
محتوای سوره : این سوره از یک نظر به پنج بخش تقسیم می شود :
در بخش اول از آفرینش انسان و خلقت او از نقطه ی امشاج ( مختلط ) و سپس هدایت و آزادی اراده ی او سخن می گوید
دربخش دوم سخن ازپاداش ابرار و نیکان است که شان نزول خاصی درمورد اهل بیت ( ع ) دارد که به آن اشاره خواهد شد.
دربخش سوم دلایل استحقاق این پاداش ها را در جمله هایی کوتاه و موثر باز گو می کند
دربخش چهارم به اهمیت قرآن و طریق اجرای احکام و را ه پر فراز و نشیب خود سازی اشاره شده
در بخش پنجم سخن از حاکمیت مشیت الهی ( درمین مختار بودن انسان ) به میان آمده است
برای این سوره نامهای متعددی است که مشهورترین آن ها سوره ی انسان و سوره ی ( هر ) و سوره ی ( هل اتی ) است که هر کدام از آن ها از یکی از کلمات اوائل سوره گرفته شده هر چند در روایاتی که بعداً در فصیلت سوره می خوانیم تنها از ( هل اتی ) یاد شده
فصیلت تلاوت سوره : درحدیثی از پیغمبر ( ص ) آمده است ( کسی که سوره ی هل اتی را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباس های بهشتی است )
در حدیثی از امام باقر (ع) آمده که ( یکی از پادشاههای کسی که سوره هل اتی ر ا درصبح پنج شنبه بخواند این است که در قیامت با پیغمبران اکرم ( ص ) خواهد بود )
بسم الله الرحمان الرحیم به نام خداوند بخشنده ی بخشایندگار
( آیه 1 ) به این که بیشترین بحث های این سوره پیرامون قیامت و نعمت های بهشتی است ولی در آغاز آن سخن از آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینه ساز توجه به قیامت و رستاخیز است ، می فرماید : آیا ( چنین نیست که ) زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود
هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً
منظور از انسان دراینجا نوع انسان است و عموم ا فراد بشر را شامل می شود.
( آیه 2 ) بعد از این مرحله نوبت آ فرینش انسان، و موجود قابل ذکر شدن است. می فرماید: ما انسان را از نقطه ی مختلطی آفریدیم و او را می آزماییم ( بدین جهت او شنوا و بینا قرار دادیم ( انا خلقنا الا نسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیرا ً )
آفرینش انسان از نقطه ی مخلوط ممکن است اشره به اختلاط نطفه ی زن و مرد و ترکیب اسپرم و اوول بوده باشد همان گونه که در روایت اهل بیت ( ع) اجمالاً به آن اشاره شده .
یا اشاره به استعداد های مختلفی که دردرون نطفه از نظر عامل وراثت از طریق ژن ها و مانند آن وجود دارد، و یا اشاره به اختلاط مواد ترکیبی نطفه است چرا که از دهها ماده مختلف تشکیل یافته و یا اختلاط همه ی این ها با یکدیگر
معنی اخیر از همه جامع تر و مناسبتر است.
جمله ی ( نبتلیه ) اشاره به رسیدن انسان به مقام ( تکلیف و تعهد و مسئولیت وآزمایش و امتحان ) است و از آن جا که آزمایش و تکلیف بدون آگاهی ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابراز شناخت و چشم و گوش می کند که در اختیار انسان ها قرار داده است.
( آیه 3 ) از آن جا که تکلیف و آزمایش انسان علاوه بر مسئاله آگاهی و ابراز شناخت نیاز به دو عامل دیگر یعنی هدایت واختیار دارد – این آیه به آن اشاره کرده می فرماید ( ماراه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس ( انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً )
هدایت : دراینجا معنی و سیع و گسترده ای دارد که هم هدایت تکوینی را شامل می شود و هم هدایت فطری و هم تشریعی را هر چند سو ق آیه بیشتر روی هدایت تشریعی است.
( آیه 4 ) دراین آیه اشاره ی کوتاه و پرمعنایی به سر نوشت کسانی که راه کفر و کفران را می پو یند کرده و می فرماید: ( ما برای کافران زنجیرهلا و غلها و شعله های سوزان آتش آماده کرده ایم )
( انا اعتدنا للکافرین سلاسل اغلا لاً و سعیراً )
ذکر غل و زنجیر وسپس شعله های سوزان آتش بیان گر مجازات عظیم این گروه است که در آیات ذکر قرآن نیز به آن اشاره شده و عذاب و اسارت در آن جمع است.
( آیه 5 ) شان نزول : سندی بزرگ بر فضیلت اهل بیت پیامبر ( ص )
ابن عباس می گوید : حسن و حسین ( ع ) بیمار شدند، پیامبر ( ص) با جمعی از یاران به عیادتشان آمدند و به علی ( ع) گفتند : ای ابوالحسن ! خوب بود نذری برای شفای فرزندان خود می کردی
علی ( ع) و فاطمه ( ع ) و فضه که خادمه ی آن ها بود نذر کردند که اگر آن ها شفا یابند سه روز ، روزه بگیرند
چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند، درحالی که از نظر مواد غذایی دست خالی بودند علی ( ع ) سه من جو قرض نمود و فاطمه ( ع ) یک سوم آن را آرد کرد ونان پخت هنگام افطار سائلی بر در خانه آمد و گفت : السلام علیکم اهل بیت محمد ( ص ) : سلام بر شما ای خاندان محمد ! مستمندی از مستمندان مسلمان هستم غذایی به من بدهید.
آنان همگی مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند روز دوم هم چنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتی که غذایی را آماده کرده بودند ( همان نان جویی ) یتیمی بر در خانه آمد آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند ( بار دیگر با آب ا فطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند )
درسومین روز سپری به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز هم سهم غذای خود را به او دادند هنگامی که صبح شد علی ( ع ) دست حسن و حسین ( ع ) را گرفته بود و نزد پیامبر ( ص ) آمدند و پیامبر ( ص ) آنان ر ا مشاهده کرد، دید از شدت گرسنگی می لرزند. فرمود این حالی را که در شما می بینم برای من بسیار گران است و سپس بر خواست و با آن ها حرکت کرد هنگامی که وارد خانه ی فاطمه ( ص ) شد دید در محراب عبادت ایستاده در حالی که از شدت گرسنگی شکم او به پشت چسبیده و چشمانش بر گودی نشسته پیامبر ( ص ) ناراحت شد ودر همین هنگام جبرئیل نازل گشت و گفت ای محمد این سوره را بگیر، خداوند با چنین خانه ای به تو تهنیت می گوید سپس سوره ی ( هل اتی ) را بر او خواند
بعضی گفته اند که آیه ی ( ان الابرار ) تا آیه ی ( کان سعیکم مشکوراً ) که مجموعاً هیجده آیه است در این موقع نازل گشت
آن چه در بالا آوردیم بض حدیثی است که با کمی اختصار در الغدیر آمده است و در همان کتاب 34 نفر از علمای معروف اهل سنت نام می برد که این حدیث را در کتاب های خود آورده اند
به این ترتیب روایت فوق از روایتی است که در میان اهل سنت مشهور بلکه متواتر است.
و اما علمای شیعه همه اتفاق نظر دارند که این 18 آیه یا مجموع این سوره درماجرای فوق نازل شده است و همگی بدون استثناء در کتب تغییر یا حدیث روایت مربوط به آن ر ا به عنوان یکی از افتخارات و فضایل مهم علی ( ع ) و فاطمه زهرا و فرزندانشان ( ع ) آورده اند.
تفسیر پاداش عظیم ابرار: در آیات گذشته بعد از آن که انسان ها را به دو گروه بثا کر و کفور یا شکر گزار و کفران کننده تقسیم کرد اشاره ای کوتاهی به مجازات و کیفر سخت کفران کنندگان آمده بود، در این جا به سراغ پاداش های شکر گزاران و ابرار ( نیکان و پاکان ) می رود و نکات جالبی دراین زمینه یاد آوری می کند نخست می فرماید به یقین ابرار از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است ( ان الا برار یشربون من کاس کان مزاجها کا فوراً )
آیه ی فوق نشان می دهد که این شراب طهور بهشتی بسیار معطر و خوشبو است و هم ذائقه از آن لذت می برد و هم شامه
( آیه ی 6 ) سپس بر سرچشمه ای که این جام شراب از آن پر می شود اشاره کرده و می افزاید از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هر جا بخواهند آن راجاری می سازند ( علینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیراً )
آری ! این که در حدیثی از امام باقر ( ع) نقل شده که در توصیف آن فرمود: این چشمه ای است در خانه ی پیغمبر اسلام ( ص ) که از آن جا بر خانه سایر پیامبران و مومنان جاری می شود.
آری! همان گونه که در دنیا چشمه های علم و رحمت از خانه ی پیامبر ( ص ) به سوی بندگان خدا و نیکان سرازیر می شود در آخرت که تجسم بزرگی از این برنامه است چشمه شراب طهور الهی از همین بیت و حی می جوشد وشاخه های آن به خانه های مومنان سرازیر می گردد او با نوشیدن از این شراب هرگونه اندوه و ناراحتی و ناخالصی را از درون جان خود می شویند
( آیه 7 ) در آیات بعد به ذکر اوصافی اعماق که ( اجرای و عبادالله دارند، پرداخته ، و با ذکر پنج وصف دلیل استحقاق آن ها را نسبت به این همه نعمتهای بی مانند توضیح داده، می فرماید آن ها به نذر خود وفا می کنند ( یوفون بالنذر ) و از روزه که از شر وعذاب گسترده است بیمناکند ( و یخافون یوماً کان شره مستطیراً )
ترس آنان از شر آن روزبزرگ اشاره به ایمانشان به مسئاله معاد و احساس مسئولیت شدید در برابر فرمان الهی است
( آیه 8 ) سپس به ذکر سومین عمل شایسته پرداخته می گوید، غذای خود را با این که به آن علاقه ( ونیاز ) دارند به مسکین و یتیم می دهند ( یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً )
اطعام کردن آنها ساده نیست بلکه توام با ایثار در هنگام نیاز شدید است و از سوی دیگر اطعامی است گسترده که انواع نیازمندان را از مسکین و یتیم و اسیر شامل می شود به این ترتیب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است. ضمناً از آیه ی فوق به خوبی استفاده می شود که یکی از بهترین اعمال اطعام محرومین و نیازمندان است، نه تنها نیازمندان مسلمان که اسیر بلاء شرک نیزتحت پوشش این دستوراسلامی قرار گرفته، تا آن جا که اطعام آن ها یکی از کارهای برجسته ی ابرار شمرده شده است.
( آیه 9 ) این آیه چهارمین عمل برجسته ی ابرار اخلاص می شمرد و می فرماید: آنها می گویند: ما شما را تنها به خاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم ( انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکوراً )
این برنامه منحصر به مسئاله ی اطعام نیست که اعمالشان مخلصانه و برای ذات پاک خداوند است و هیچ چشم داشتی به پاداش مردم و حتی تقدیر و تشکر آنها نیست و اصولاً در اسلام ارزش عمل به خلوص نیت است و گرنه اعمالی که انگیزه ی غیر الهی داشته باشند هیچ گونه ارزش معنوی و الهی ندارند
( آیه 10 ) و در آخرین توصیف ( ابرار) می فرماید: آنها می گویند ما از پرودگارمان خائفیم از آن روز که عبوس و سخت است ( انا نخاف من ربنا یوماً عبوساً قمطریراً )
تعبیر از روز قیامت به روز عبوس ( سخت ) با این که عبوس ازصفات انسان است به کسی می گویند که قیافه اش را در هم کشیده وبه خاطر تاکید بر وضع وحشتناک آن روز است یعنی آن قدر حوادث آن روز سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسان ها از آن روز عبوسند بلکه گویی خود آن روز نیز عبوس است
( آیه 11 ) دراین آیه به نتیجه ی اجمالی اعمال نیک و نیات پاکی که ابرار دارند اشاره کرده می فرماید به خاطر این عقیده و عمل خداوند آنان را از شر آن روز نگه می دارد و آن ها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرو برند ( فوفیثم الله شر ذلک الیوم ولقیهم نصرهً و سروراً ) بنابر این اگر در دنیا به خاطر احساس مسئولیت از آن روز بیمناک بودند: خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانی و سرور می کنند
( آیه 12 ) پا داشهای عظیم بهشتی: بعد از اشاره اجمالی در آیات گذشته به نجات ( ابرار و نیکان ) ازعذاب های دردناک روز قیامت و رسیدن آنها به لقای محبوب دراین جا به شرح این نعمتها ی بهشتی پرداخته و حداقل پانزده نعمت را در طی این آیات بر می شمرد:
نخست ازمسکن و لباس این بهشتیان سخن می گوید، می فرماید: خداوند ( در برابر صبرشان بهشت و لباس های حریر بهشتی را به آن ها پاداش می دهند)
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 19 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 42 |
مقدمه
در حوزه مسائل اعتقادی، مبحث راهنماشناسی از اهمیتی ویژه و جایگاهی والا برخوردار است. از فروع مبحث راهنماشناسی، بحث طرق اثبات نبوت خاصه یا راههای تشخیص مصادیق راستین پیامبری از مدعیان دروغین است.
پس از قبول لزوم نبوت و ارسال رسل از سوی خدا برای هدایت بشر، از جمله مسائلی که به طور جدی در برابر یک انسان جویای حقیقت در این مسیر مطرح میباشد، این است که اثبات صدق دعوی نبوت چگونه و از چه راهی ممکن و میسر است. به عبارت دیگر، آیا میتوان بدون داشتن سخنی قاطع و دلیلی متقن، به دنبال هر کس که مدعی سفارت از سوی خداست، روان شد و فرامینش را به کار بست یا اینکه باید طریقی مطمئن و دلیل محکم برای این کار وجود داشته باشد تا بر اساس آن، انسان دچار اشتباه و انحراف نشود و به حقیقت رهنمون گردد؟ بحث از مساله اعجاز به عنوان یک راه شناخت یا اثبات آن در همین راستا اهمیت مییابد و شکل میگیرد؛ زیرا از جمله اموری که به عنوان راه اثبات نبوت، و به نظر برخی، تنها راه اثبات آن(1) مطرح گردیده و به طور جدی مورد بحث و نظر واقع شده مساله معجزه است. (2)
در این مقاله، کوشش شده است که دلالت معجزه به عنوان یک وسیله و راه برای اثبات صدق مدعای آورندهاش مبنی بر نبوت او، بررسی و ارزیابی شود. به دیگر سخن، در این نوشتار سعی ما آن است تا روشن گردد که آیا اساساً معجزه میتواند گذار به صدق دعوی نبوت را برای کسی که در جستجوی یافتن مصداق حقیقی منصب نبوت است، هموار کند تا دچار حیرت نشود یا در دام افراد شیاد کذابی که نقاب پیامبری بر چهره زدهاند، نیفتد و به بیراهه نرود، یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است چرا و چگونه؟
پیش از ورود به بحث بررسی دلالت معجزه، تذکر دو نکته بجاست:
1- برخی از مسائل برای این بحث، جنبه مقدمه دارند و در اینجا، به عنوان اصل موضوع پذیرفته شدهاند؛ از جمله: اثبات وجود خدا و صفات او، لزوم بعثت انبیا u و ارسال رسل، تحقق ادعای پیامآوری از سوی خدا در میان بشر و ارائه معجزه از سوی پیامبران u.
2- مقصود از معجزه در اینجا، معجزه به مفهوم عام و تمام اقسام آن نیست، بلکه مراد آن دسته از اعمال و اموری است که مدعیان نبوت برای صدق ادعای خود به عنوان دلیل و حجت ارائه دادهاند، با ویژگیهایی که آنها را از سایر اعمال مشابه امتیاز میبخشد؛ از جمله:
- خارج از توان بشری بودن و در نتیجه، مغلوب واقع نشدن و قابل تعلیم و تعلم نبودن؛
- با ادعای آورنده مطابقت داشتن؛
- برای اثبات نبوت و اتمام حجت صادر شدن؛ بنابراین کرامات اولیا و اعمال خارقالعاده مرتاضان و ساحران وامثال آنان (هر چند از لحاظ ماهیت با معجزه متفاوت است) و نیز معجزاتی که به منظور عذاب قومی یا برای ارهاب معاندان و تعظیم و تکریم مومنان صورت گرفته باشد، از دایره این بحث خارج است.
رابطه معجزه و نبوت
آیا معجزه میتواند به گونهای دال بر چیزی خارج از خود باشد؟ بر فرض دلالت، آن چیز خارج از معجزه چیست و چه رابطهای بین معجزه و صدق ادعای آورندهاش وجود دارد؟ آیا معجزه با نبوت پیوند منطقی دارد و به صورت برهانی، بر آن دلالت میکند یا خیر؟
آراء و نظرات
1- گروهی از اندیشمندان اعتقاد دارند که بین معجزه و صدق ادعای آورندهاش رابطهای منطقی وجود دارد. (3) اینان مدعی تلازم بین آن دو هستند و میگویند: معجزه بر نبوت دلالت برهانی دارد. به نظر این گروه، رابطه مذکور هرگز اعتباری و قراردادی نیست؛ زیرا معجزه در سایه عنایت ویژه خدا و اعطای قدرت از سوی او به افراد خاصی، تحقق مییابد، به گونهای که صدور عمل مذکور از غیر او اصلاً ممکن نیست. (4) به عبارت دیگر، صدور معجزه تخصیص فعلی خدا بر نبی بودن آورندهاش میباشد. (5)
2- برخی دیگر گفتهاند: بین معجزه و نبوت ارتباطی نیست و معجزه دلالتی بر صدق ادعای آورندهاش ندارد. این نظر از سوی بعضی از دانشمندان مسلمان و برخی از غریبان ابراز شده است. به عنوان مثال، شبلی نعمانی، از دانشمندان مسلمان، میگوید: بین معجزه و نبوت هیچ ارتباطی نیست. اگر کسی ادعا کند و بگوید من هندسه میدانم و دلیلی که میآورد این باشد که بیست روز متوالی میتوانم گرسنه بمانم، هر چند این کار عجیب و خارق عادت باشد، ولی از این عمل هندسهدانی او اثبات نمیشود. به همین صورت، شخصی که اظهار میکند من پیغمبرم، معنایش این است که من رهبر و راهنمای سعادت دو جهانم، و دلیلی که برای اثبات دعوای خود اقامه میکند این است که عصا را به اژدها تبدیل میکند … او هر چند از عهده آن کار عجیب برآید، اما پیامبری او از کار ثابت نمیشود. (6) براد (Ch. D.Broad)، فیلسوف معاصر انگلیسی، نیز گفته است: بر فرض قبول وقوع معجزات، اینها فقط میتوانند دلیل بر قدرت فوقالعاده و بینظیر آورندگانشان باشند، نه دلیل صدق ادعای آنها. علاوه بر آن، در زمان ما کسانی یافت میشوند که معجزه دارند، در حالی که اصلاً وجود خدا را قبول ندارند. (7) پس چه تلازمی بین این دو مطلب میتوان ادعا کرد؟
3- بعضی دیگر از ارباب دانش برآنند که معجزه، خود دلالتی تام و قطعی بر چیزی ندارد؛ یعنی، به صرف دیدن معجزه از کسی، نمیتوان به صدق ادعای آورندهاش یقین نمود، بلکه دلالتش اقتضایی است؛ یعنی، قابلیت آن را دارد که با ضمیمه شدن قراین و مقدمات دیگر به آن، بتواند در طریق دلالت بر نبوت به کار آید. (8)
نحوه نگرش به معجزه
پیش از آنکه هرگونه قضاوتی درباره صحت و سقم آراء یاد شده به عمل آید، بهتر است بحث به این شکل مطرح شود که معجزه را به دو صورت میتوان نگریست که هر یک از این دو نگرش، نتایج مخصوص به خود را همراه دارد و نباید بین آنها خلط شود:
الف- گاهی به معجزه به عنوان یک پدیده خارقالعاده، که از سوی فردی خاص ارائه میشود، بدون هرگونه مشخصات، پیش فرضها و اصول دیگر نگاه میکنیم و میخواهیم با قطع نظر از هر اصل و حقیقت دیگری، به بررسی دلالت آن بر چیزی خارج از آن بپردازیم. در این صورت، معجزه تنها بر وجود نیرویی عظیم و شگرف درآورنده آن و یا خارج از او دلالت دارد و از اثبات نبوت و صدق ادعاهای آورنده آن ناتوان است. در این نگاه، حتی نمیتوان با مشاهده معجزه، به وجود موجودی ماورای عالم طبیعت پی برد، مگر آنکه با شواهد و دلایلی، دخالت عوامل طبیعی در پیدایش آن کار خارقالعاده را نفی کنیم.
ب- نگاه دوم به معجزه آن است که آن را به عنوان پدیدهای که در شرایط خاص و پس از اثبات برخی اصول دیگر رخ میدهد، در نظر بگیریم. در این نگاه، پس از اثبات خداوند حکیم و لزوم نبوت عامه، معجزه را به عنوان پدیدهای که برای رهنمون ساختن بشر به پیامبران راستین ارائه میشود، مورد توجه قرار میدهیم. در این نگاه، پذیرفتهایم که خداوند حکیم برای هدایت انسانها لزوماً پیامبرانی فرستاده است و با توجه به اینکه مردم با دیدن معجزات، تسلیم آورنده آن میشوند، اگر آورنده معجزه پیامبر نباشد، مردم دچار گمراهی میشوند و این بار حکمت خداوند سازگار نیست. توضیح نگاه دوم را در ادامه بحث پی میگیریم و در اینجا تنها در صددیم که این دو نوع نگاه را از یکدیگر متمایز سازیم و متذکر شویم که شاید بتوان بین آراء دانشمندان مسلمان در این باره وجه جامعی پیدا کرد، به این شکل که آنها که دلالت قطعی معجزه بر نبوت را مدعی هستند، در واقع، معجزه را طبق دید دوم ملاحظه کردهاند و کسانی که منکر دلالت آن شده و یا دلالتش را کافی ندانستهاند، مطابق نگاه اول، به معجزه نگریستهاند. بر این اساس، دلالت معجزه بر نبوت دلالتی برهانی و عقلی است. (9)
دو تقریر از دلالت عقلی
در نحوه دلالت عقلی معجزه بر صدق ادعای آورندهاش، دو تقریر وجود دارد:
1- تقریر متکلمان: دلالت معجزه نوعی دلالت عقلی است، به نحو عملی؛ به این صورت که عقل آدمی از کار دیگری یا سکوت او کشف رضایت مینماید. پس کسی که ادعای پیامبری دارد و این ادعایش در محضر خدا انجام میگیرد و بعد برای اثبات ادعای خود، کار خارقالعادهای انجام میدهد که دیگران از مقابله با آن عاجزند، مسلماً این کار او دلیل بر صدق گفتارش میباشد؛ زیرا جاری کردن معجزه به دست کسی، به معنای تایید کار اوست و اگر مدعی نبوت دروغگو باشد، خداوند نباید به دست او، آن کار خارقالعاده را جاری کند، وگرنه دروغگو را عملاً تایید کرده که در نتیجه، موجب گمراهی مردم است. (11)
2- تقریر بعضی از دانشمندان: به اعتقاد اینان، متکلمان حقیقت معجزه را درک نکردهاند که چنان حرفی زدهاند؛ زیرا گمان بردهاند معجزه کاری است که خدا مستقیماً به دست بشر انجام میدهد، بیآنکه پیامبر در آن نقش و دخالتی داشته باشد، در حالی که بین پیامبر و معجزه رابطهای واقعی برقرار است، به طوری که صدور این عمل خاص از غیر او ممکن نیست. هنگام اعجاز، خداوند به ولی خود اراده، قدرت و نیرویی ماورای بشری عنایت میکند که میتواند بر طبیعت غلبه کند و آن عمل فوق طاقت بشری (معجزه) را انجام دهد. پس وقتی انبیا u معجزه میآورند، در واقع، خود آن کار را انجام میدهند، اما با یک توانایی فوق بشری که از کمال روحی و معنوی آنها سرچشمه میگیرد و به نیروی الهی متصل است. بنابراین، دلالت معجزه بر صدق نبوت دلالت عقلی صد درصد است، نه آنکه متکلمان میگویند (یعنی، دلالت عقلی به نحو عملی.) (12)
بعضی از بزرگان در تایید قول دوم گفتهاند که پیوند بین معجزه و قداست روح تکوینی است. همانگونه هر موجود ممکنی آیت وجود واجب تعالی و نشانه و آیت نیز امری تکوینی است، هر موجود غیر عادی شکست ناپذیر نیز آیت و نشانه قداست روح ولیالله میباشد و نشانهای تکوینی است. همچنین پیوند بین معجزات، رسالت و امامت، واقعیتی تکوینی و قابل استدلال عقلی است. (13)
اشاعره دلالت معجزه را نه دلالت عقلی محض و نه دلالت نقلی، بلکه دلالت عادی و از باب جاری شدن عاده الله بر ایجاد علم به صدق در بیننده به دنبال ظهور معجزه میدانند.
برهانی یا اقناعی بودن دلالت معجزه
از مباحث بحثانگیز و اساسی در مبحث اعجاز، برهانی یا اقناعی بودن دلالت معجزه است. پیش از ورود به آراء مطرح شده در این مساله، لازم است دو مفهوم «برهانی بودن» و «اقناعی بودن» دلالت معجزه قدری روشن شود.
منظور از برهانی بودن دلالت معجزه این است که با استدلال و برهان، میتوان گفت: کسی که معجزه انجام میدهد، در ادعایش صادق است و بین معجزه و صدق قول آورندهاش رابطهای منطقی وجود دارد، به گونهای که اولی عقلاً مستلزم دومی است و به اصطلاح، گذر از معجزه به صدق معجزهگر گذری منطقی میباشد. (14)
منظور از اقناعی بودن دلالت معجزه این است که با استدلال، نمیتوان گفت هر که معجزه آورد، ادعایش درست است، بلکه حقیقت آن است که مردم به این گونه مسائل قانع میشوند. به تعبیر دیگر، معجزه عامه مردم را اقناع میکند و اعتماد و اعتقاد آنها را جلب مینماید، بیآنکه رابطهای منطقی بین صدق دعوی و معجزه باشد و به اصطلاح، گذر از معجزه به صدق معجزهگر گذری روانشناختی است. (15)
اکنون با توجه به مفاهیم مزبور، به راستی، چه نوع دلالتی را میتوان برای معجزه قائل شد؛ برهانی یا اقناعی؟ در این باره، دو رای عمده وجود دارد که اوی قایل به برهانی بودن و دومی معتقد به اقناعی بودن دلالت معجزه است. البته هر دسته استدلالهایی دارند که مطرح میشوند و مورد ارزیابی واحیاناً نقد قرار میگیرند.
الف- برهانی بودن معجزه و ادله آن
بیشتر دانشمندان و متکلمان اسلامی دلالت معجزه بر صدق دعوی نبوت را برهانی میدانند. ادلهای که آنان بر مدعای خود اقامه کردهاند از یک نظر، دو گونه است:
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 25 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
امام غایب
علامة مجلسی ره در جلاء العیون فرموده اشهر در تاریخ ولادیت شریف آن حضرت آن است که در سال 255 هجرت واقع شد و بعضی 56 و بعضی 58 نیز گفتهاند و مشهور آن است که روز ولادت شب جمع پانزدهم ماه شعبان بود و بعضی هشتم شعبان هم گفته اند و باتفاق ولادت آن جناب در سر من رای واقع شد، و باسم و کیفیت با حضرت رسالت صلی الله علیه و آله موافق است و در زمان غیبت اسم آن جناب را مذکور ساختن جائز نیست و حکم آن مخفی است و القاب شریف آن جناب مهدی و خاتم و منتظر و حجه و صاحب است. این بابویه وشیخ طوسی بسندهای معتبر روایت کردهاند که بشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان ابوایوب انصاری بود و از شیعیان خاص امام علی نقی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و همسایةایشان بود در شهر سر من رأی، گفت که روزی کافور خادم امام علی نقی به نزد من آمد و مرا طلب نمود، چون به خدمت آن حضرت رفتم و نشستم فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محب ما اهلبیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول تا حال و پیوست محل اعتماد ما بودهاید و من تو را انتخاب میکنم و مشرف میگردانم به تفصیلی که به سبب آن بر شیعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع می گردانم و به خریدن کنیزی میفرستم پس نامة پاکیزه نوشتند به خط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کینه زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرقی بود، فرمودند بگیر این نامه وزرا و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسد حاضر شد چون کشتیهای اسیران به ساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از و کیلان امراء بنی عبا و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد پس از دور نظر به برده فروشی که عمر و بن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامیکه از برای مشترین ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بین فرمود و جامةحریر آکنده پوشیده است و ابا و امنتاع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن به او خواهی شنید که از پس پرده صدای روی از او ظاهر می شود، پس بدانکه به زبان رومی میگوید وای که پردة عفتم دریده شد، پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی میدهم به قیمت این کنیز، عفت او در خریدن مرا راغبتر گردانید، پس آن کنیز بلغت عربی خواهند گفت به آن شخص که اگر به زی حضرت سلیمان بن داود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من به تو رغبت نخواهم کدر مال خود را ضایع مکن و به قیمت من مده. پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه پاره کنم که به هیچ مشتری راضی نمیشود و آخر از فروختن تو چارهای نیست، پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل میکنی البته باید مشتری به هم رسد که دل من با و میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باسم. پس در این وقت تو برو به نزد صاحب کنی و بگو که نامهای با من هست که یکی از اشراف و بزگواران از روی ملاطفت نوشتهای به لغت فرنگی و خط فرنگی و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است، این نامه را به آن کنیز بدن که بخوابند اگر به صاحب این نامه راضی شود من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را از برای او خریداری نمایم. بشر بن سلیمان گفت که آنچه حضرت فرموده بود واقع شد و آنچه فرموده بود همه را به عمل آوردم. چون کنیز در نامه نظر کرد بسیار گریست و گفت به عمر بن یزید که مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگند های عظیم یاد کردند که اگر مرا به او نفروشی خود را هلاک میکنم پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آنکه به همان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی (ع) به من داده بودند پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد به حجرهای که در بغداد گرفته بودم و تا بحجره رسید نامة امام را بیرون آورد و میبوسید و بر دیدهها میچسبانید و بر روی زمین میگذاشت و به بدن میمالید، پس من از روی تعجب گفتم نامهای را میبوسی که صاحبش را نمیشناسی، کنیز گفت ای عاجر کم معرفت ببزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران گوش خود به من بسپارد و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا احوال خود را برای توشرح دهم. من ملیکه دختر شیوهای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصی حضرت عیسی (ع) است ترا خبر دهم بامر عجیب: بدانکه جدم قیصر خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد و در هنگامیکه سیزده ساله بودم پس جمع کرد در قصر خود از نسل حواریون عیسی و از علمای نصاری و عباد و ایشان سیصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد کسی و از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکردهای قبائل چهار هزار نفر، فرمود تختی حاضر ساختند که در ایام پادشاهی خود بانواع جواهر مرصع گردانیده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند و بتها و تعبیه کردند و تبها و چلیپاهای خود را بر بلندیها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالای تخت فرستاد، چون کشیشان انجیلیها را بر دست گرفتند که بخوانند بتنها و چلیپاها سرنگون همگی افتادند بر زمین و پاهای تخت خراب شد بر زمین افتاد و پسر برادر ملکه از تخت افتاد و بیهوش شد، پس در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان به جدم گفت ای پادشاه ما را معاف دار از چنین امری که به سبب آن نحوستها روی نمود که دلالت میکند بر اینکه دین مسیحی به زودی زائل گردد. پس جدم این امر را به فال بد دانست و گفت به علماء و کشیشان که این تخت را بار دیگر بر پا کنید و چلیپاها را به جای خود قرار دهید. و حاضر گردانید برادر این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را به او ترویج نمائیم تا معاونت آن برادر دفع خوست این برادر بکند.
چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالا تخت بردند، و چون کشیشان شروع به خواندن انجیل کردند باز همان حالت اول روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سر این کار را نداشتند که این از سعادت سروری است نه نحوست آن دو برادر، پس مردم متفرق شدند و جرم غمناک به حرم سرای بازگشت و پردههای خجالت در آویخت، چون شب شد بخواب رفتم و در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در قصر جدم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی می کرد و در همان موضع تعبیه کردند که جرم تخت را گذاشته بود. پس حضرت رسالت پناه محمد (ص) با وصی و دامادش علی (ع) و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصد را به قدوم خویش منور ساختند پس حضرت مسیح به قدوم ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبیاء (ص) شتافت و دست در گردن مبارک آن جماب در آورد، پس حضرت رسالت پناه (ص) فرمود که یا روح الله آمدهایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نمائیم و اشاره فرمود به ماه برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسکری (ع) فرزند آن کسی که تو نامهاش را به من دادی پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعول و فرمود شرف دو جهانی به تو روی آورده، پیوند کن رحم خود را برحم آل محمد. پس شمعون گفت که کردم، پس همگی بر آن منبر برآمدند و حضرت رسول (ص) خطبه ای انشاء فرمودند و با حضرت مسیح مرا به حسن عسکری (ع) عقد بستند و حضرت رسول (ص) با حواریون گواه شدند، چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم از بیم کشتن آن خواب را برای جدم نقل نکردنم و این گنج را یگان را در سینه پنهان داشتم و آتش محبت آن خورشید فلک امامت روز بروز در کانون سینه ام مشعل میشد و سرمایة صبر و قرار ما به باد فنا میداد تا به حدی که خوردن و آشانیدن بر من حرام شد و هر روز چهره کافی میشد و بدن میکاهید و آثار عشق نهانی در بیرون ظاهر میگردید، پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجة من حاضر کرد و از دوای درد من از او سئوال کرد و هیچ سودی نمیداد. چون از علاج درد من مأیوس ماند روزی به من گفت ای نور چشم من آیا در خاطرت چیزی و آرزوئی در دنیا هست که برای تو به عمل آورم؟ گفتم ای جد من درهای فرج بر روی خود بسته میبینیم اگر شکنجه و آزار از اسیران مسلمانان که در زندان توند دفع نمائی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشائی و ایشان را آزاد کنی امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش عایتی به من بخشند، چون چنین کرد اندک صحتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم پس خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمان را عزیز و گرامی داشت. پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان فاطمة زهرا (س) بدیدن من آمد و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند، پس مریم به من گفت این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری (ع) است. پس به دامنش درآویختم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن (ع) به من جفا میکند و از دیدن من ابا می نماید، پس آن حضرت فرمود که چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آنکه به خدا شرک میآوری و بر مذهب ترسائی و اینک خواهرم مریم و دختر عمران بیزاری میجوید به سوی خدا از دین تو اگر میل داری که حق تعالی و مرم از تو خشنود گردند و امام حسن عسگری (ع) به دیدن تو بیاید پس بگو: اشهدان لا اله الا الله و آن محمد رسولالله چون به این دو کلمة طیبه تلفظ نمودم حضرت سیده النساء مرا به سینة خود چسبانید و دلداری فرمود و گفت اکنون منتظر آمدن فرزندم باشد که من او را به سوی تو میفرستم. پس بیدار شدم و آن دو کلمه طیبه را بر زبان میراندم و انتظار ملاقات گرامی آن حضرت میبردم، چون شب آینه در آمد به خواب رفتم خورشید جمال آن حضرت طالع گردید گفتم ای دوست من بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود گردانیدی چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟ فرمود که دیر آمدن به نزد تو نبود مگر برای آنکه مشرک بودی اکنون که مسلمان شدی هر شب به نزد تو خواهم بود تا آنکه حق تعالی ما و تو را در ظاهر یکدیگر برساند و این هجران را به وصال مبدل گرداند، پس از آن شب تا حال یک شب نگذشته است که درد هجران مرا به شدت وصال دوا نفرماید. بشر بن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت مرا خبر داد امام حسن عسکری (ع) در شبی از شبها که در فلان روز جدت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد، پس از عقب ایشان خواهد رفت، تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیئتی که تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی به غیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت من بحصة او افتادم از نام من سوال کردن و گفتم نرجس نام دارم، گفت این نام کنیزان است. بشر گفت این عجیب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک میدانی؟ گفت از بسیاری محبتی که جدم نسبت به من داشت می خواست مرا به یاد گرفتن آداب حسنه بدارند، زن مترجمی را که زبان فرنگی و زبان عربی هر دو میدانست مقرر کرده بود که هر صبح و شام می آمد و لغت عربی به من آموخت تا آنکه زبانم به این لغت جاری شد. کلینی و این بابویه و شیخ طوسی و سید مرتضی و غیرایشان از محمد بین عالی شأن سندهای معتبر روایت کردهاند از حکیمه خاتون که روزی حرت امام حسن عسکری (ع) به خانة من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست به خدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه این نگاه تند از روی تعجب بود زیرا که در این زودی حق تعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عدل را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم او را بفرستم به نزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب حکیمه خاتون گوید که جامه های خود را پوشیدم و به خانة برادرم امام علی نقی (ع) رفتم، چون سلام کردم و نشستم بیآنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتدا فرمود که ای حکیم نرجس را بفرست برای فرزندم، گفتم ای سید من، من از همین مطلب به خدمت تو آمدن که در این امر رخصت بگیریم فرمود: که ای بزرگوار صاحب برگت خدا میخواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گردند و بهرة عظیمی از خیر و سعادت به تو کدامست فرماید که تو را واسطةچنین امری کرد. حکیمه گفت: بزودی به خانه خود برگشتیم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانة خود واقع ساختم. بعد از چند روزی آن سعد اکبر را با آنزهره منظر به خانة خورشید انور یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری (ع) در امامت جانشین او گردید، و من پیوسته به عادت مقرر زمان پدر به خدمت آن امام البشر میرسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت ای خاتون پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم توئی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من تو را خدمت میکنم و منت برد دیده می نهم، چون امام حسن عسگری (ع) این سخن را از من شیند گفت خدا تو را جزای خیز دهد ای عمه: پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم به کنیز خود که بیاور جامع های مرا تا بروم، حضرت فرمود ای عمه امشب نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حق تعالی به او زنه میگرداند زمین را به علم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت، گفت کی به هم میرسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمییابم، فرمود که از نرجس به هم میرساند از دیگری . پس چیستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم هیچگونه اثری نیافتم، پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت چون صبح شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد واحدی بر حال او مطلع نگردید زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است به حضرت موسی و در روایت وارد شده که حکمیه خاتون گفت که بعد از سه روز از ولادت حضرت صاحبت الامر (ع) مشتان لقای او شدم رفتم به خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) پرسیدم که مولای من کجا است؟ فرمود که سپردم او را به آن کسی که از ما و تو به او احق و اولی بوده چون روز هشتم شود بیا به نزد ما و چون روز هفتم رفتم گهوارهای دیدم بر سر گهواره دویدم مولای خود را دیدم چون ماه شب چهارده بر روی من می خندید و تبسم میفرمود، پس حضرت آواز داد که فرزند مرا بیاور چون به خدمت آن حضرت بردم زبان در دهان مبارکش گردانید و فرمود که سخن بگو ای فرزند ، حضرت صاحبت الامر (ع) شهادتین فرمود و صلوات بر حضرت رسالت پناه و سایر ائمه صلوات الله علیهم فرستاد و بسمالله گفت و آیه ای که گذشت تلاوت فرمود. پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که بخوان ای فرزند آنچه حق سبحانه و تعالی بر پیغمبران فرستاده است پس ابتدا نمود از صحف آدم و به زبان سرمایی خواند و کتاب ادریس و کتاب نوح و کتاب هود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توریه موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قران جدم محمد (ص) را خواند پس قصههای پیغمبران را یاد کرد. پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که چون حق تعالی مهدی این است را به من عطا فرمود و ملک فرستاد که او را به سرا پردةعرض رحمانی برند پس حق تعالی به او خطاب نمود که مرحبا به تو ای بندةمن ه تو را خلق کردهام برای یاری دین خود و اظهر امر شریعت خود و توئی هدایت یافتةبندگان من قسم به ذات خودم می خورم که با طاعت تو ثواب میدهم و بنا فرمانی تو عقاب می کنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را میآموزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب میکنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را میآمرزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب میکنم، ای دو ملکه برگردانید او را به سوی پدرش و از جانب من او را سلام برسانید و بگوئید که او در پناه حفظ و حمایت من است او را از شر دشمنان حراست می نمایم تا هنگامی که او را ظاهر نمایم و حق را با او بر پا دارم و باطل را با او سرنگون سازم و دین حق برای من خالص باشد. نسیم و ماریه کنیزان حضرت عسگری (ع) روایت کرده اند که چون حضرت قائم (ع) متولد شد بدو زانو نشست و انگشتان شهادت را به سوی آسمان نود و عطسه کرد و گفت الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله پس گفت گمان کردند ظالمان که حجت خدا برطرف خواهد شد اگر مرا رخصت گفتن بدهد خدا، شکی نخواهد ماند. و ایضاً نسیم روایت کرد که که یک شب بعد از ولادت آن حضرت به خدمت او رفتم و عطسه کردم فرمود که یر حمکه الله- من بسیار خوشحال شدم پس فرمود میخواهی بشارت دهم تو را در عطسه گفتم بلی، فرمو امان است از مرگ تا سه روز.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 10 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 27 |
مقدمه
با رحلت پیامبر اسلام که پیامبر خاتم نیز بودهاند مسلماً برای هدایت و زعامت مسلمین میباید افرادی باشند که عهدهدار این مسئولیت بوده به کسانی که به نیابت پیامبر رهبریت عمومی دینی و دنیایی مسلمین را از سلالة پیامیر بر عهده دارند، امام میگویند.
امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است.
در اصل بحث نیاز به امام و معنی امامت اختلافی نیست. ولی در چگونگی تعیین امام و خصوصیات آن بین فرقههای مختلف اختلاف نظرهایی وجود دارد و آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابی باز داشت ترس از پیامدهای ناگوار آن یعنی انحراف و فساد تدریجی در روش حکومت اسلامی بود از این رو شیعه معتقد است امامت امری انتصابی است و پیامبر مأمور است از طرف خدا امام را به مردم معرفی نماید، در واقع امام را خدا معین میفرماید به همانگونه که خدا پیامبر را بر میگزیند ولی اهل سنت امامت را انتخاب میپندارند و خدا و پیامبر را در این امر دخیل نمیدانند که این دیدگاه از نظر شیعه مردود است. در واقع شیعه امامت را همان نبوت منهای وحی میداند و امامت را دارای ابعاد گستردهای شامل مدیریت سیاسی جامعه و عهدهداری مسئولیت هدایت و رهبری معنوی جامعه در جهت رشد و ارتقای انسانی میداند و همانگونه که در سفینه البحار این حدیث رضوی نقل شده است «ان الامامة زمام الدین و نظام المسلمین ان الامامه اس الاسلام النمامی و فرعه اسامی» امامت سررشته دین و نظام مسلمانان است. امامت اساس و تنها بالنده اسلام و شاخه بلند آن است» شیعه بدین مسأله ایمان و اعتقاد راسخ دارد.
در سورة بقره آیه 124 خدواند کریم میفرمایند:
«به یادآر هنگامیکه پروردگار را ابراهیم، او را مورد آزمایش قرار داد و پس از تکمیل امتحان فرمود که ترا برای مردم امام قرار دادم» که در این آیه خداوند امامت را والاتر از نبوت قرار داده چرا که ابراهیم در ابتدا پیامبر بود و پس از انجام آزمایشات سخت و گذر از آنها به درجة امامت نیز رسیده و در این جایگاه است که لزوم باک و معصوم و خاص بودن امام مطرح و مشخص میشود چرا که غیر از این نمیتواند باشد.
از مهمترین اشارات و دلایل ارجحیت امامت انتصابی در نزد شیعه و از مدارک مستحکم آورده شده حدیث ثقلین است که از جانب رسول خدا نقل گشته است.
«اِنی تارِکُ فیکُمُ الثَقَلین: کتابَ الله و عترَتی»
که خود بر اهمیت مسألة امامت و حساسیت آن بر اساس در ردیف قرآن قرار گرفتن آن میافزاید.
در پیرامون اهمیت مسأله امامت شهید آیت الله دستغیب در مباحث پیرامون تعیین و کتابی به همین نام تعیین به امامت و ولایت را از پایههای تعیین الهی که دومین پایة ایمان است میداند و میفرمایند: یکی از شعب تعیین که تحصیل آن بر هر مسلمانی واجب است یقین به امامت و وجوب تبعیت و محبت دوازده نور طیبه و دودمان طاهره اول آنان علی ابن ابیطالب و آخرشان حجه ابن الحسن (ع) واجب است بطوری تعیین شود که هرگز متزلزل نشود.»
دلایل عقلی انتصابی بودن امامت
همانطور که خداوند پیامبر انتخاب میکند میتواند امام را نیز تعیین و معرفی نماید. انجام این کار لطف و عنایت الهی است و لطف، واجب علی الله است.
خواجه نصیر در کشف المراد میفرماید:
امام لطف است پس نصب آن بر خداوند واجب است تا بدین وسیله غرض او حاصل شود.
غرض خداوند کمال و رشد معنوی انسانها است و وجود امام عامل اساسی این رشد و کمال است.
q امامت در قرآن
در مسأله امامت و اهمیت آن در قرآن پیش از این مسأله مطرح شد که خود از با اهمیتترین دلایل است.
قرآن در آیة دیگری امامت را امری حقیقی و مستمر در نسل ابراهیم معرفی کرده: «وَجَعَلَها کَلَمه باقیة فی عَقبِهِ» (زخرف/ 28)
البته گفته میشود که چرا اصل مسأله امامت در قرآن ذکر نشده است که در جواب میتوان گفت که اولاً: همه مسائل اسلامی در قرآن ذکر نشده است و جزئیات مربوط به آن را مثلاً در مورد نماز پیامبر کامل فرمودهاند.
ثانیاً: اگر مستقیماً جزئیات جزئیات امامت در قرآن بیان میشد، احتمال تعریف لفظی وجود داشت.
آیة ولایت:
ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورند همان کسانی که در حال رکوع زکات دادند.
مائده آیة 55
آیة تطهیر:
همانا خداوند اراده فرموده است که هر نوع آلودگی را از شما اهل البیت دور کند و شما را پاک گرداند چه پاک کردنی.
احزاب آیة 33
که به همین تعداد بسنده کرده و به دلایل دیگر و ادله دیگری میپردازیم.
q امامت از دیدگاه روایات:
همانطور که خداوند متعال در قرآن و خصوصاً آیه سورة نساء میفرماید که از رسول خدا اطاعت کنید که کلام و امر و نهی رسول هیچ چیز جزء کلام و خواست خدا نیست پس در نتیجه اگر ثابت شود که پیامبر در خصوص امامت مطلبی فرموده باشند تخلف از آن حرام و خلاف است. و بعید است که پیامبر در مورد مسأله چون امامت ساکت بماند و اظهار نظر نفرماید.
1- حدیث ثقلین
بدرستیکه من دو گوهر گرانبها در میان شما نهادم تا زمانی که به آن دو تمسک جوئید هرگز از من گرماه نخواهید شد. . . . .
2- حدیث سفینه
همانا جزء این نیست که اهل بیت من در میان شما بمنزله کشتی نوح هستند کسی که بر او سوار شد نجات یافت و هر کسی دوری نمود، هلاک گردید.
3- حدیث یوم الانذار
بدرستی که این (علی) برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شماست.
4- حدیث امامت و خلافت علی (ع)
پیامبر گرامی به علی (ع) گفتند:
من شهر علم هستم و علی دروازة آن است.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 14 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
داستان زندگی امام حسین (ع)
تولد و کودکی امام حسین ( ع) :
قلب مرد به تپش افتاده بود . با سرعت کوچه های شهر مدینه را پشت سر می گذاشت تا هر چه زودتر خود را به پیامبر برساند . دوست داشت اولین کسی باشد که آن خبر مهم را به رسول خدا می رساند . در راه هر که را می دید ، سرا غ پیامبر را می گرفت تا آنکه چشمش از دور به حضرت رسول افتاد . با عجله خود را به پیامبر رساند در حالی که عرق از سر و صورتش جاری بود ، نفسی تازه کرد وگفت :«ای رسول خدا ! چشم ودل شما روشن باد !مژده دهید که خداوند فرزند دیگری به پاره تن شما – فاطمه «ع» -عنایت نمود .» با شنیدن این خبر ، لبهای حضرت به خنده گشوده شد وبرق شادی در چشمان مبارکش نمایان گشت . هفت روز از تولد دومین فرزند فاطمه زهرا «ع»گذشته بود که فرشته آسمانی از طرف خداوند خبر آورد که :«ای رسول ما !نام این مولود راحسین بگذار…»
حضرت زهرا (ع) برای فرزندش – حسین ـ گوسفندی را قربانی کرد تا آن را بین نیازمندان و فقیران شهر تقسیم کند. پیامبر، حسین را مانند حسن دوست داشت . او را در آغوش می گرفت و می بوسید وهمیشه می گفت :« حیسن از من است و من از حسینم.» پیامبر به یاران خود می فرمود: « هرکس حسن وحسین را دوست بدارد ،مرا دوست داشته است و هرکس با آنها دشمنی کند، با من دشمنی کرده است. » دوران کودکی :
حسین«ع» دوران کودکی خود را همراه با برادرش حسن «ع» در کنار جدش ـ رسول خداـ و پدر و مهربانش گذراند. روزهایی با حوادث تلخ وشیرین که درسهایی از شجاعت ، محبت و فداکاری را به دنبال داشت.
یکی از آن وقایع آموزنده برای حسن و حسین «ع» مربوط به زمانی است که جدشان حضرت محمد «ص» به مسافرت رفته بودند و مادرشان حضرت زهرا «ع» با پولی که از همسرش علی «ع» گرفته بود به بازار رفت و با آن یک پرده و دو دستبند نقره خرید. حضرت زهرا «ع» یکی از دستبندها را به دست حسن کرد و دیگری را به دست حسین . پرده زیبایی را هم که خریده بود، بر درخانه آویخت مدتی گذشت. پیامبر از سفر بازگشت ویکسر به در خانة دخترش آمد تا بعد از مدتها دیداری داشته باشد. حضرت فاطمه«ع» ازخوشحالی دوید تا رسول خدا را در آغوش یگیرد؛ اما دید پدرش رفته است. بسیار غمگین و افسرده شد وبه فکر فرو رفت. با خودش گفت حتماً پدرم از چیزی ناراحت شده است. زود پردة گران قیمت را برداشت و با مهربانی دستبندها را از دست حسن وحسین بیرون آورد و به آنان گفت : « عزیزان من ! این دستبندها و پرده را پیش پدر بزرگتان ببرید. رسول خدا اکنون در مسجد نشسته است.» وقتی حسن و حسین وارد مسجد شدند، پیامبر سخن خود را قطع کرد. حسن و حسین را روی زانوهای مبارک نشاند و نوازش کرد. بعد دو نفر فقیر را صدا زد و دستبندها را به آنها بخشید. سپس نگاهی به جمعیت حاضر در مسجد انداخت و دونفر دیگر را که لباسی پاره و مندرس به تن داشتند صدا زد ، پرده ها را دو تکه کرد به آنها داد تا برای خود لباسی آماده کنند.
حسن وحسین «ع» از همان دوران کودکی علاقة زیادی به یادگیری علوم داشتند. یک روز هر کدام خطی نوشتند و خدمت رسول خدا آوردند و سؤال کردند : « خط کدام یک از ما بهتر است؟» حضرت، نگاهی به خط خوش آنها انداخت ودر حالی که لبخندمی زد ، فرمود:« هر دو خوب است .» گفتند :« نه کدام بهتر است؟» حضرت فرمود : «ای عزیزان من ! من مکتب نرفته ام و هرگز الفبایی ننوشته ام. خط شناسی کار کسانی است که اهل نوشتن باشند. از پدرتان سؤال کنید که خط نویس و کاتب وحی است.» حسن و حسین خدمت پدرشان علی «ع» رفتند و سؤال کردند :«خط کدام یک از ما بهتر است؟» امیرالمؤمنین نگاهی به چهرة معصوم فرزندان خود انداخت. حضرت نمی خواست بگوید خط کدام یک بهتر از دیگری است لذا لحظه ای به فکر فرورفت سپس در حالی که دوباره به خط خوش حسن وحسین نگاه می کرد ، فرمود: «هر دو خوب است؛ چون نوشتن را خودتان یادگرفته اید ،حق آن است که قضاوت این کار را به عهدة مادرتان بگذارید. به کارهای کودکان ، بیشتر مادران رسیدگی می کنند. هر چه او بگوید من هم همان را می پسندم.» حسن و حسین خدمت حضرت فاطمه «ع» آمدند و همان سوال را پرسیدند. حضرت زهرا فرمود: « هر دوخوب است آن قدر خط شما زیبا وخواناست که پیدا کردن تفاوت بین آنها کار مشکلی است اصلا بهتر است کار دیگری انجام دهیم . هرچند که این قرعه کشی است و خط شناسی نیست ، ولی خوب است . این گردنبندی که می بینید از عاج فیل است که هفت دانه دارد . این دانه ها را روی زمین می ریزیم . هرکدام از شما که دانه های بیشتری جمع کرد ، خط او از دیگری بهتر است . » حسن و حسین (ع ) قبول کردند . سپس حضزت فاطمه (ع) دانه ها را روی زمین ریخت آنها با سرعت دویدند و هر کدام توانستند سه دانه از روی زمین بردارند ، اما دانة آخری نصف شده بود و به هر کدام یک نصفه رسید، نتیجه مساوی بود ! حسن و حسین (ع) هر دو راضی و خشنود شدند و گفتند : « پایان کار همان شد که جدمان رسول خدا و پدرمان و شما فرمودید ، اما ما دلمان نمی خواست که دانة عاجی شکسته شود .» حضرت زهرا فرمودند : «دانه به دست شما شکسته نشد ، خدا آن را شکست و چیزی را که خدا بشکند ، بسیار ارزشمند خواهد بود . »
درسهایی که حسین (ع) در خردسالی از مکتب جدش رسول خدا آموخته بود باعث شد که با اخلاق و رفتاری دلنشین و شایسته مورد مهر و توجه همه قرار بگیرد . با آنکه کودکی بیش نبود ، ولی همیشه از حق و حقیقت دفاع می کرد .بسیار شجاع و بافراست بود . در پاکیزگی و ادب بین همسالان خود محبوبیتی خاص داشت . در سن نوجوانی میان جوانان بنی هاشم در سوارکاری و شمشیر زنی کم نظیربود . همه او را در حسن خلق ، امانت و عدالت به پیامبر شبیه می دانستند . بیشتر وقتها لباس سرخ بر تن داشت . بسیار با سلیقه و منظم بودو در اجرای احکام دین و اقامه نماز جدیت بسیار می کرد و هرگاه لازم می دید در کمال ادب حرفهایش را با دیگران به صراحت بیان می کرد . یک روز امیر المومنین به حسین (ع) فرمود « فرزندم ! برخیز و بالای منبر برووبا مردم سخن بگو . دوست دارم که مردم قریش تورا بهتر بشناسند وبیشتر قدر تو را بدانند و پیش تو فکر نکنند که تو چیزی نمیدانی .» حسن (ع) که در آن زمان جوان برومندی بود ، بالای منبر رفت و بعد از حمدو ثنای خدای بزرگ و درود بر رسول خدا فرمود :
« ای مردم علی (ع) شهر هدایت است ، هرکسی داخل آن شهر شود ، نجات پیدا خواهد کرد و هر کس از آن روی برگرداند و دوری کند ، هلاک و نابود خواهد شد . » وقتی حسین (ع) سخنانش تمام شد و ار منبر پایین آمد ، علی (ع) اورا در آغوش گرفت وصورتش را غرق دربوسه کرد. سپس روبه جمعیت کرد و فرمود : « … حسن و حسین امانتهای رسول خدا هستند که به من سپرده شده اند و من نیز آنها را به شما می سپارم . در روز قیامت رسول خدا از شما سؤال خواهند کرد که از امانتهای من چگونه نگهداری کرده اید . » با آنکه پیامبر و حضرت علی درباره حسن و حسین (ع) بسیار سفارش کرده بودند، بعد از شهادت علی (ع) کوردلان ، یک بار دیگر با شهادت امام حسین (ع) دشمنی خود را با خاندان پیامبر اعلام کردند .
بعد از شهادت امام حسن ، امام حسین (ع) به امانت و رهبری برگزیده شد . او مرد ایمان و عمل بود . شبها با خدا مناجات می کرد و روزها به کار و کوشش و راهنمایی مردم مشغول می شد . همیشه به فکر مردم فقیر و تهیدست بود و با آنان به نیکی رفتار میکرد و از آنان دلجویی می نمود . یه مردم می فرمود : « از همنشینی با مستمندان دوری نکنید .»
امام حسین «ع» همچون پدرش علی «ع» در تاریکی شب کیسه های سنگین آذوقه را بر دوش می گرفت وبه خانه تهید ستان می برد . همة سعی و کوشش امام این بود که فقرو نابرابریها را از بین ببرد وعدل و برابری را برقرار کند .امام حسین (ع) تلاش می کرد تا مردم را هر چه بیشتر باخدا و آیین مقدس اسلام آشنا کند .
دوران امام حسین ( ع) و یزید :
در زمان امام حسین (ع) یزید ستمگر در شام به حکومت رسید . یزید به دروغ خود را جانشین پیغمبر می نامید . در آمد کشور اسلامی را صرف خوشگذرانی و قماربازی و کارهای شخصی خودش و دوستانش می کرد . یزید به دستورهای قرآن و احکام اسلامی بی توجه بود و با اعمال و رفتار خود ، نشان داده بود که برای رسیدن به حکومت ، تظاهر به مسلمان بودن می کند . وقتی یزید به حکومت رسید ، از امام حسین (ع) خواست که حکومت و رهبری او رابپذیرد و امضاء کند ؛ اما امام حسین که خود عهده دار مقام راستین امامت و ولایت اسلام بود ، نمی توانست رهبری و حکومت یزید ستمگر را قبول و امضاء کند . امام حسین (ع) سعی می کرد تا ذهن مردم را روشن کند و مردم را نسبت به حکومت یزید هوشیار و آگاه نماید . ایشان می فرمود : «مگر نمی بینید که حق پایمال شده است و ستمگری و باطل غلبه کرده است . در چنین زمانی هر مؤمنی باید برای شهادت آماده شود و از حق و حقیقت دفاع نماید . شهادت و جانبازی در راه خدا پیروزی است و زندگی با ستمگران جز ننگ و خواری چیزی نیست .»
حرکت امام حسین (ع) از مدینه :
دیگر مدینه جای امنی برای امام و یارانش نبود . آنهابه سوی مکه هجرت کردند و با این کار نشان دادند که خلافت یزید را قبول ندارند . مردم معنای این کار را می فهمیدند . پای سخنان امام حسین (ع) می نشستند و به حرفهایش گوش می دادند .
مردم کوفه هم از اتفاقاتی که در مکه می افتاد ، با خبر می شدند . آنها نامه های زیادی به سوی مکه فرستادند و در آن از امام حسین دعوت کردند که به کوفه برود و به جای یزید ، خلافت مسلمین را به دست بگیرد . با آنکه مردم کوفه در زمان حضرت علی (ع) و امام حسن مجتبی ، بی وفایی خود را ثابت کرده بودند ، با این حال امام حسین (ع) برای آنکه حجت را به آنها تمام کرده باشد ، پسر عمویش «مسلم » را به کوفه فرستاد تا اخباری از اوضاع آنجا به دست بیاورد .
وقتی مسلم وارد کوفه شد و استقبال گرم و خوب مردم را دید ، نامه ای به امام نوشت . امام حسین (ع) پس از دریافت نامه ، همراه با یارانش به سوی عراق حرکت کرد . یزید که از حضور مسلم در کوفه وحشت افتاده بود ، یکی از یاران شرور و سفاک خود را به نام ( ابن زیاد ) به سوی کوفه فرستاد . مردم ترسو و سست ارادة کوفه با تهدیدهای ابن زیاد به زودی همراهی و بیعت خود را با مسلم به دست فراموشی سپردند . مسلم تنها ماند ، ولی تسلیم نمی شد .
شجاعت او مردم کوفه را به تعجب واداشته بود . هجوم ناگهانی گروهی از دشمنان ، مسلم را غافلگیر کرد . او در جنگی نابرابر به آرزوی خود یعنی شهادت در راه خدا دست یافت .
از آن طرف امام حسین (ع) و یارانش به سمت عراق در حرکت بودند . در میان راه ، خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین (ع) رسید . حضرت به یاران خود فرمود : «مسلم ، دین خود را به اسلام ادا نمود و به ملاقات پروردگار شتافت . پس از او این وظیفه به عهدةماست که در مقابل دشمنان ، از دین خود حفاظت کنیم ، حتی اگر در این راه کشته شویم .»
استقرار امام حسین (ع)در نینوا :
امام همراه با یاران خود پس از طی مسافتی طولانی به دشت وسیعی به نام «نینوا » رسیدند . چون چشم امام به آن سرزمین افتاد ، در دل با خدای خود به راز و نیاز مشغول شد و فرمود :
«اللهم انی اعوذبک من الکرب و البلاء . . . خدایا ! من در سختیها و دشواریها و بلاها به تو پناه می برم . . . »
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 13 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 22 |
بررسی عوامل سازمانی مؤثر بر اخلاق کار در سازمانهای دولتی
مقدمه:
موضوع اخلاق و اخلاقیات از بدو تولد بشر تا این زمان که عصر تکنولوژی و اطلاعات میباشد مطرح بوده است و مسئلهای نیست که بتوان آنرا در زندگی اجتماعی و زندگی سازمانی نادیده گرفت.
اهمیت این مسئله امروزه بیشتر شده است بویژه درخصوص سازمانها که ملزم هستند خود را علاوه بر پاسخگو بودن در قبال اعضای سازمان و افراد ذینفعش، در قبال جامعه نیز پاسخگو بدانند و به همین خاطر بحث مسئولیتهای اجتماعی و سازمان و استاندارهای جهانبینی اصول اخلاقی – انسانی در اکثر دنیا بسیار مهم میباشد.
این تحقیق حاوی یک بررسی اجمالی از اخلاق کار، بحث تاریخی از مفهوم اخلاق کار و سپس بررسی نظریههای مدیریتی، روانشناختی و جامعهشناسی دربارة اخلاق کار است.
هدف از این تحقیق بررسی عوامل سازمانی مؤثر بر اخلاق کار در سازمانهای دولتی به منظور بالا بردن اخلاق کار و اصلاح فرهنگ و ارزشهای رایج در جامعه در ارتباط با کار میباشد.
اهمیت و ضرورت بررسی موضوع:
در دو سال اخیر بسیاری از مسئولین تأکید فراوانی بر تقویت وجدان کار در میان افراد جامعه داشتهاند تا حدی که یکی از پیامهای نوروزی مقام معظم رهبری به این امر اختصاص یافت از سوی دیگر مسئولین کشور نیز به تناوب به لزوم گسترش فرهنگ کار و تولید و شناخت عوامل خروج از کم کاری و بیعلاقگی نسبت به کار تأکید نمودهاند. در پیام رئیسجمهور به اولین سمینار تکامل فرهنگ کار در سال 75 نیز به ضرورت بازنگری در فرهنگ کار در جامعه ایران در راستای برنامه توسعه اقتصادی اجتماعی کشور تأکید شده است. در قسمتی از پیام رئیسجمهور به این سمینار آمده است «اهتمام دستگاههای فرهنگساز جامعه در زدودن سنتهای غلط و اصلاح و گسترش احترام و ارزش کار و توجه مردم به کار و تلاش، تأثیر شایستهای خواهد داشت.
در بررسیهای به عمل آمده میزان بهرهوری در کشور بنا به نظر اکثر کارشناسان اقتصادی پایین است و لازم است فقدان فرهنگ و اخلاق کار مناسب در جامعه به عنوان یک معضل اقتصادی، اجتماعی تلقی گردد و برای شناسایی بهتر وضع موجود از نظر فرهنگ و اخلاق کار و عوامل مؤثر بر آن مطالعات و بررسیها چه به صورت تحقیق و چه به صورت گفتگو در میان اندیشمندان انجام گیرد.
طرح مسأله:
به نظر میرسد در شرایط فعلی ایران، روحیه اخلاق کار در میان مردم ضعیف میباشد و افراد بویژه در محیط کار از زیر کار شانه خالی مینمایند و یا دچار کمکاری شدید هستند. از سوی دیگر بنظر میرسد در جامعه گرایش به مشاغل کاذب و یا مشاغلی که بدون زحمت و یا با اندک تلاش و کار درآمدهای کلان دارند زیاد است.
درواقع نوعی گریز از کار سخت در میان مردم وجود دارد. این تلقی منفی از کار تقریباً به اندیشه بسیاری از رهبران جامعه و اندیشمندان اقتصادی، اجتماعی سایه افکنده است و به هیچ وجه با فرهنگ منفی و متعالی اسلامی و مقتضیات و آرمانهای انقلابی هماهنگی ندارد.
آنچه به صورت رسمی منتشر شده نشان میدهد که در ایران کار مفید هفتگی برای صنایع 6 تا 9 ساعت است و به گفتة یکی از نمایندگان مجلس این مدت در ادارات دولتی 20 دقیقه تا 7 ساعت کار رسمی اداری است.
پرهیز از کارهای سنگین و بدنی، رویآوردن به مشاغل کاذب، علاقهمندی عمومی به کارهای خدماتی و واسطهگری، بیرغبتی نسبت به کارهای تولیدی، نشان ندادن جدیت و صداقت لازم در کار و انجام وظایف از نکات دردآور و تأسفباری است که چهرة جامعه را به گونة نامطلوبی معرفی میکند.
اخلاق کار در این بررسی از طریق یک شاخص 21 گزینهای که در چهار گروه طبقهبندی شده مورد سنجش قرار گرفته است.
چهار ویژگی عبارتند از: 1- دلبستگی و علاقه به کار 2- جدیت در کار 3- روابط انسانی در محل کار 4- روح جمعی و مشارکت در کار
سپس درخصوص هریک از چهار ویژگی کلی 5 تا 6 خصوصیت قابل اندازهگیری درنظر گرفته شده و به صورت سؤال مطرح گردیده است.
هدف این تحقیق بررسی عوامل سازمانی مؤثر بر اخلاق کار در سازمانهای دولتی به منظور بالا بردن اخلاق کار و اصلاح فرهنگ و ارزشهای رایج جامعه در ارتباط با کار میباشد. در این تحقیق بر آن هستیم تا اهمیت این عوامل را به سازمانها نشان دهیم تا بتوانند با مدنظر قرار دادن این عوامل در سازمانهایشان ضمانتی برای اجرای قوانین و دستورالعملهایشان در اختیار داشته باشند. زیرا اخلاق ضامن اجرای قوانین و تقویت کننده و پرورشدهنده بعد معنوی انسانهاست.
فرضیات تحقیق:
تحقیق حاضر در برگیرندة چهار فرضیه است که عبارتند از:
1- کیفیت اعمال مدیریت سازمان از عوامل مؤثر بر اخلاق کارکنان در سازمان است که این فرضیه خود موارد ذیل را دربر میگیرد.
الف) سهیم نمودن کارکنان در تصمیمگیری ب) دادن آزادی عمل به کارکنان
ج) نوع برخورد مدیریت با کارکنان
2- محیط و فضای عینی سازمان از عوامل مؤثر بر اخلاق کار کارکنان است که این فرضیه شامل موارد زیر است:
الف) سروصدای محل کار ب) نور محل کار ج) وضع تهویه هوا و تناسب گرما و سرمای محل کار ت) امنیت جانی در محیط کار
ث) سرویسهای نظافت و بهداشت در محل کار
3- نظام ارزشیابی عملکرد سازمان از عوامل مؤثر بر اخلاق کار کارکنان است که این فرضیه شامل موارد زیر است:
الف) ارتقای شغلی ب) پاداش و تشویق و تنبیه ج) مبنای ترفیعات و تشویقات
4- مشخصات فردی کارکنان سازمان از عوامل مؤثر اخلاق کاری آنان است. این فرضیه نیز بنوبه خود موارد ذیل را دربر میگیرد.
الف) تأثیر جنسیت به اخلاق کار ب) تأثیر وضع تأهل بر اخلاق کار
پ) تأثیر بیماری بر اخلاق کار ت) تأثیر انگیزه و نگرش فرد نسبت به اخلاق کار
متغیرهای تحقیق:
در این بررسی اخلاق کار متغیر وابسته و عوامل سازمانی که بر اخلاق کار تأثیر میگذارند متغیرهای مستقل هستند. در این بررسی عوامل سازمانی که به اخلاق کار تأثیر میگذارند در چهار مقوله طبقهبندی شدهاند:
1- کیفیت اعمال مدیریت سازمان که شامل سهیم نمودن کارکنان در تصمیمگیری، دادن آزادی عمل در کار و نوع برخورد مدیریت با کارکنان است.
2- محیط و فضای عینی سازمان که در پنج مقوله طبقهبندی شدهاند شامل سروصدای محیط کار، نور محل کار، وضع تهویه و تناسب گرما و سرمای محل کار، امنیت جانی در محل کار و سرویسهای نظافت و بهداشت در محل کار میباشد.
3- نظام ارزشیابی که شامل ارتقای شغلی، پاداش، تشویق، تنبیه و بنای ترفیعات و تشویقات میباشد.
4- مشخصات فردی کارکنان که شامل سن، جنسیت، وضع تأهل و سلامتی جسمی است.
تعریف اصطلاحات و واژهها:
کار: از نظر لغوی عبارت است از شغل که در ایران باستان به شکل Kar و Karya آمده است. (فرهنگ معین)
کار از نظر فیزیکی: تغییر شکل یافتن کار توسط یک مجموعة ارزشی را گویند.
تعهد سازمانی: ویلیامسون و اندرسون تعهد را شدت گسترش مشارکت فرد در سازمان، احساس تعلق به شغل و سازمان و احساس هویت تعریف کردهاند.
مسئولیت: تعهدی است از سوی فردی نسبت به انجام کاری (یا رسیدگی به اینکه دیگران چگونه آن کار را انجام میدهند.)
مسئولیت اخلاقی: داشتن ملاکها، اعتقادات یا ایدهآلهایی که یک فرد یا گروه با جامعه بر مبنای آن عمل میکند.
مسئولیت اجتماعی: تعهد تصمیمگیرندگان برای اقداماتی است که بطور کلی علاوه بر تأمین منافع خودشان موجبات بهبود و رفاه جامعه را نیز فراهم میآورند.
مفهوم اخلاق: اخلاق جمع خلق، به معنی خوبیهاست. از نظر اصطلاحی تعاریف مختلفی از اخلاق شده است. مثلاً ابوعلی در کتاب تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق میگوید: خلق حالی است برای جان انسانی که او را برای فکر و تأمل بسوی کارهایی بر میانگیزد. پس حال را دو نوع تقسیم میکنند:
1- حالتی که طبیعی است و از اصل نراج ناشی شده است.
2- حالتی که به واسطه عادت و تمرین بدست میآید و چه بسا مبدأ آن فکر میباشد. سپس بطور متوالی استمرار بر آن پیدا میشود تا ملکه و خلق گردد.
یا علامه طباطبائی معتقد است: انسان با نیروهای خود میتواند خیر و شر و نفع و ضرر واقعی را بسنجند.
اخلاقیات: عبارت است از شیوة برخورد با خوب و بد با تعهدات ارزشی، اقتصادی و اخلاقی فرد در جامعه
اخلاقیات نشاندهنده بینش انسان دربارة جهان و آدمیان است و عدالت و انصاف از جملة مفاهیمی است که براساس همین بینش تعریف و تبیین میشود.